حبیس . [ ح َ ] (ع ص ) موقوف . موقوفة. هرمالی که صاحب آن آن را وقف محرم کرده است . || (اِ) اسبی که در راه خدا وقف شده است . ج ، حُبس ، حُبسان .
حبیس
لغت نامه دهخدا
حبیس . [ ح َ ] (ع اِ) طعامی است که از روغن داغ کرده و شکر و نان کنندو به فارسی چنگال گویند. غلیظ و دیرهضم و کثیرالغذاء و مسدد و مسمّن است . و مصلح آن سرکه و عسل باشد.
حبیس. [ ح َ ] ( ع ص ) موقوف. موقوفة. هرمالی که صاحب آن آن را وقف محرم کرده است. || ( اِ ) اسبی که در راه خدا وقف شده است. ج ، حُبس ، حُبسان.
حبیس. [ ح َ ] ( ع اِ ) طعامی است که از روغن داغ کرده و شکر و نان کنندو به فارسی چنگال گویند. غلیظ و دیرهضم و کثیرالغذاء و مسدد و مسمّن است. و مصلح آن سرکه و عسل باشد.
حبیس. [ ح َ ] ( اِخ ) موضعی به رقه است. و قبور عده ای از شهداء صفین در آنجاست. راعی گوید :
فلاتصرمی حبل الدهیم جریرة
بترک موالیها الادانین ضیعاً
یسوقّها ترعیة ذوعبائة
بما بین نقب فالحبیس فأفرعا.
حبیس. [ ح َ ] ( اِخ ) قلعه ای به سواد، از اعمال دمشق است ، و آن را حبیس جلدک گویند. ( معجم البلدان ).
حبیس. [ ح َ ] ( ع اِ ) طعامی است که از روغن داغ کرده و شکر و نان کنندو به فارسی چنگال گویند. غلیظ و دیرهضم و کثیرالغذاء و مسدد و مسمّن است. و مصلح آن سرکه و عسل باشد.
حبیس. [ ح َ ] ( اِخ ) موضعی به رقه است. و قبور عده ای از شهداء صفین در آنجاست. راعی گوید :
فلاتصرمی حبل الدهیم جریرة
بترک موالیها الادانین ضیعاً
یسوقّها ترعیة ذوعبائة
بما بین نقب فالحبیس فأفرعا.
( معجم البلدان ) ( قاموس الاعلام ترکی ).
و ذات حبیس ، موضعی به مکه نزدیک جبل اسود است که آن را «اظلم » نیز خوانند. ( معجم البلدان ). و رجوع به ذات حبیس شود.حبیس. [ ح َ ] ( اِخ ) قلعه ای به سواد، از اعمال دمشق است ، و آن را حبیس جلدک گویند. ( معجم البلدان ).
حبیس . [ ح َ ] (اِخ ) قلعه ای به سواد، از اعمال دمشق است ، و آن را حبیس جلدک گویند. (معجم البلدان ).
حبیس . [ ح َ ] (اِخ ) موضعی به رقه است . و قبور عده ای از شهداء صفین در آنجاست . راعی گوید :
فلاتصرمی حبل الدهیم جریرة
بترک موالیها الادانین ضیعاً
یسوقّها ترعیة ذوعبائة
بما بین نقب فالحبیس فأفرعا.
و ذات حبیس ، موضعی به مکه نزدیک جبل اسود است که آن را «اظلم » نیز خوانند. (معجم البلدان ). و رجوع به ذات حبیس شود.
فلاتصرمی حبل الدهیم جریرة
بترک موالیها الادانین ضیعاً
یسوقّها ترعیة ذوعبائة
بما بین نقب فالحبیس فأفرعا.
(معجم البلدان ) (قاموس الاعلام ترکی ).
و ذات حبیس ، موضعی به مکه نزدیک جبل اسود است که آن را «اظلم » نیز خوانند. (معجم البلدان ). و رجوع به ذات حبیس شود.
فرهنگ عمید
۱. محبوس، زندانی.
۲. آنچه در راه خدا وقف شده.
۳. زاهد که از مردم کناره گرفته و به عبادت خداوند می پردازد.
۲. آنچه در راه خدا وقف شده.
۳. زاهد که از مردم کناره گرفته و به عبادت خداوند می پردازد.
کلمات دیگر: