منطقه غربی شبه جزیره عربستان است که در امتداد بحر احمر قرار دارد . شهرهای مهم و قدیمی آن مکه و مدینه است و اکنون قسمت آباد و پر جمعیت کشور پادشاهی عربستان سعودی است .
حجیز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
حجیز. [ ح ِ ] ( اِخ ) مماله حجاز. رجوع بحجاز شود :
چنین داد پاسخ که اندر حجیز
ورا دزد برده ست بی مر جهیز.
وز آنجا براه یمن تا حجیز.
من روی در تو و همه کس روی درحجیز.
مطربان میزنند راه حجیز.
چنین داد پاسخ که اندر حجیز
ورا دزد برده ست بی مر جهیز.
فردوسی.
بهند آمدم بعد از آن رستخیزوز آنجا براه یمن تا حجیز.
سعدی.
تا خود کجا رسد بقیامت نماز من من روی در تو و همه کس روی درحجیز.
سعدی.
شاهدان میکنند خانه ٔزهدمطربان میزنند راه حجیز.
سعدی.
فرهنگ عمید
= حجاز: شاهدان می کنَنْد خانهٴ زهد / مطربان میزنند راه حجیز (سعدی۲: ۴۶۱ )، شمس حق و دین بتاب بر من و تبریزیان / تا که ز تف تموز سوزد پردۀ حجیز (مولوی۲: ۴۴۳ ).
کلمات دیگر: