one by one, one at a time
یکی یکی
فارسی به انگلیسی
individually, singly
فرهنگ فارسی
۱- یکی پس ازدیگری : حوادث زندگیش یکی یکی از جلوچشمش رژه میرفتند. ۲- فردافرد هریک جداجدا.
فرهنگ معین
(یِ. یِ ) (ق مر. ) ۱ - یکی پس از دیگری . ۲ - فرداًفرد، هر یک جداجدا.
لغت نامه دهخدا
یکی یکی. [ ی َ ی َ / ی ِ ی ِ ] ( ق مرکب ) یکی پس از دیگری. به توالی. پی هم. || فرداً فرد. هریک جداجدا. یکی بعد دیگری.
کلمات دیگر: