جمع حاذق
( صفت اسم ) جمع حاذق
قبیلهای است
( صفت اسم ) جمع حاذق
قبیلهای است
حذاق . [ ح ُ ] (اِخ ) قبیله ای است . (مهذب الاسماء).
حذاق . [ ح ُذْ ذا ] (ع ص ، اِ) ج ِ حاذق . زیرکان .
حذاق . [ ح ِ ] (ع مص ) حِذق . حذاقت : حذق الصبی القرآن او العمل حِذقاً و حِذاقاً و حذاقةً؛ آموخت کودک قرآن را یا کار را و زیرک شد در آن . || یوم حذاق الصبی ؛ روز قرآن ختم کردن کودک . (منتهی الارب ). || سخت زیرک سار شدن در کاری . (تاج المصادر بیهقی ).
مسعودسعد.
حذاق . [ ح ِ / ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حِذقة:ترکت الحبل حذاقاً؛ یعنی پاره پاره . (منتهی الارب ).
حاذق#NAME?