ذو ... وادیی است که بسلی می ریزد
جراف
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جراف. [ ج ُ / ج ِ ] ( ع ص ، اِ ) نوعی از پیمانه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) :
کیل عداء بالجراف القنقل
من صبرة مثل الکثیب الاهیل.
فشحا حجافله جراف هبلع.
یا شَب ویلک ما لاقت فتاتکم
و المنقری جراف غیر عنین.
جراف. [ ج َرْ را ] ( ع ص ) مردی که همه طعام را خورد. ( آنندراج ). || سخت جرف و بسیارجرف. ( از اقرب الموارد ).
جراف. [ ج ِ ] ( ع اِ ) نوعی پیمانه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). جُراف. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
جراف. [ ج ُ ] ( اِخ ) ذوجُراف ؛ وادیی است که به سلی می ریزد. ( از معجم البلدان ).
کیل عداء بالجراف القنقل
من صبرة مثل الکثیب الاهیل.
راجز ( از اقرب الموارد ).
جِراف. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || مرد بسیارخوار که همه طعام را خورد. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). آن که همه طعام را بخورد. ( از اقرب الموارد ) : فشحا حجافله جراف هبلع.
جریر ( از اقرب الموارد ).
|| مرد بسیارجماع شادمان. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). مرد بسیارنکاح بانشاط. ( از ذیل اقرب الموارد ). النحکة النشیط. ( ذیل اقرب الموارد ) : یا شَب ویلک ما لاقت فتاتکم
و المنقری جراف غیر عنین.
جریر( از ذیل اقرب الموارد ).
|| مطلق سیل که همه چیز را برد. ( آنندراج ). سیلاب که هرچه پیش آید ببرد. ( مهذب الاسماء ): سیل جراف ؛ سیل که همه چیز را برد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || سیف جراف ؛ شمشیر که همه چیز را برکند. ( از ذیل اقرب بالموارد ).جراف. [ ج َرْ را ] ( ع ص ) مردی که همه طعام را خورد. ( آنندراج ). || سخت جرف و بسیارجرف. ( از اقرب الموارد ).
جراف. [ ج ِ ] ( ع اِ ) نوعی پیمانه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). جُراف. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
جراف. [ ج ُ ] ( اِخ ) ذوجُراف ؛ وادیی است که به سلی می ریزد. ( از معجم البلدان ).
جراف . [ ج َرْ را ] (ع ص ) مردی که همه ٔ طعام را خورد. (آنندراج ). || سخت جرف و بسیارجرف . (از اقرب الموارد).
جراف . [ ج ِ ] (ع اِ) نوعی پیمانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جُراف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
جراف . [ ج ُ ] (اِخ ) ذوجُراف ؛ وادیی است که به سلی می ریزد. (از معجم البلدان ).
جراف . [ ج ُ / ج ِ ] (ع ص ، اِ) نوعی از پیمانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) :
کیل عداء بالجراف القنقل
من صبرة مثل الکثیب الاهیل .
جِراف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مرد بسیارخوار که همه ٔ طعام را خورد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آن که همه ٔ طعام را بخورد. (از اقرب الموارد) :
فشحا حجافله جراف هبلع.
|| مرد بسیارجماع شادمان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مرد بسیارنکاح بانشاط. (از ذیل اقرب الموارد). النحکة النشیط. (ذیل اقرب الموارد) :
یا شَب ﱡ ویلک ما لاقت فتاتکم
و المنقری جراف غیر عنین .
|| مطلق سیل که همه چیز را برد. (آنندراج ). سیلاب که هرچه پیش آید ببرد. (مهذب الاسماء): سیل جراف ؛ سیل که همه چیز را برد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || سیف جراف ؛ شمشیر که همه چیز را برکند. (از ذیل اقرب بالموارد).
کیل عداء بالجراف القنقل
من صبرة مثل الکثیب الاهیل .
راجز (از اقرب الموارد).
جِراف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مرد بسیارخوار که همه ٔ طعام را خورد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آن که همه ٔ طعام را بخورد. (از اقرب الموارد) :
فشحا حجافله جراف هبلع.
جریر (از اقرب الموارد).
|| مرد بسیارجماع شادمان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مرد بسیارنکاح بانشاط. (از ذیل اقرب الموارد). النحکة النشیط. (ذیل اقرب الموارد) :
یا شَب ﱡ ویلک ما لاقت فتاتکم
و المنقری جراف غیر عنین .
جریر(از ذیل اقرب الموارد).
|| مطلق سیل که همه چیز را برد. (آنندراج ). سیلاب که هرچه پیش آید ببرد. (مهذب الاسماء): سیل جراف ؛ سیل که همه چیز را برد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || سیف جراف ؛ شمشیر که همه چیز را برکند. (از ذیل اقرب بالموارد).
فرهنگ عمید
سیل شدیدی که همه چیز را با خود می بَرد.
کلمات دیگر: