کلمه جو
صفحه اصلی

حبات

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع حبه

لغت نامه دهخدا

حبات. [ ح َب ْ با ] ( ع اِ ) ج ِ حبة: چون مرغ در التقاط حبات ایشان را به منقارنقار برمیچیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی چاپی ص 350 ).

حباة. [ ح َ ] ( ع اِ ) گل پاره سیاه. || آهوی ماده سیاه.

حبات . [ ح َب ْ با ] (ع اِ) ج ِ حبة: چون مرغ در التقاط حبات ایشان را به منقارنقار برمیچیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چاپی ص 350).


فرهنگ عمید

= حبه

حبه#NAME?



کلمات دیگر: