باز پرداختن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
عوض
مترادف و متضاد
جبران کردن، پرداختن، خرج چیزی را دادن، باز پرداخت کردن، باز پرداختن، هزینه کسی یا چیزی را پرداختن
تبرئه، برائت، جبران کردن، پاداش، پاکی، رسید مفاصا، بازپرداختن
فرهنگ فارسی
امری را بانجام رساندن
لغت نامه دهخدا
بازپرداختن. [ پ َ ت َ ] ( مص مرکب ) پایان دادن کاری. امری را به انجام رسانیدن. تمام کردن امری : باز پرداختن داستانی ، کلامی ؛ نقل کردن آن :
چون که بانوی هند با بهرام
بازپرداخت این فسانه تمام.
با زید عتاب گونه ای ساخت.
ز کاوس کی بازپرداختم
کنون رزم گردنکشان ساختم.
همه بزم با ماه رخ ساختی.
پس آنگه تن و جان ما پیش تست.
از جور فراق بازپرداخت.
آواره بکوه و دشت میتاخت.
بمهر نام خسرو نامه ای ساخت.
چون که بانوی هند با بهرام
بازپرداخت این فسانه تمام.
نظامی.
زآن نوحه گری چو بازپرداخت با زید عتاب گونه ای ساخت.
نظامی ( الحاقی ).
|| بازپرداختن از؛ فارغ شدن از کاری. آسوده شدن از کاری : ز کاوس کی بازپرداختم
کنون رزم گردنکشان ساختم.
فردوسی.
ز نخجیر چون بازپرداختی همه بزم با ماه رخ ساختی.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
ازو بازپرداز و از چین نخست پس آنگه تن و جان ما پیش تست.
اسدی ( گرشاسب نامه ص 381 ).
در چشمه دوستی وضو ساخت از جور فراق بازپرداخت.
نظامی ( الحاقی ).
از سوی پدر چو بازپرداخت آواره بکوه و دشت میتاخت.
نظامی.
چو از نقش نجاشی بازپرداخت بمهر نام خسرو نامه ای ساخت.
نظامی.
پس چون شاه از آن بازپرداخت [ یعنی از کار پادشاه مصر ] آن جمله مال و خزینه بحکیم ارسطاطالیس سپرد. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ). رجوع به پرداختن شود.فرهنگ عمید
۱. فارغ شدن از امری.
۲. (مصدر متعدی ) کاری را پایان دادن.
۳. (مصدر متعدی ) خالی کردن.
۲. (مصدر متعدی ) کاری را پایان دادن.
۳. (مصدر متعدی ) خالی کردن.
کلمات دیگر: