کلمه جو
صفحه اصلی

تتم

لغت نامه دهخدا

تتم. [ ت ُ ت ُ ] ( اِ ) بمعنی سماق است که در آش و طعام کنند. ( برهان ). سماق. ( از فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). ترشاوه ای است که آن را ترشی نیز خوانند. بتازیش سماق گویند. ( شرفنامه منیری ). سماق که ثمر ترش مأکول است. ( فرهنگ نظام ). بفتح اول و ضم ثانی [ تَتُم ] نیز همین معنی دارد و بضم اول و سکون ثانی [ تُتم ] هم بنظر آمده است. ( برهان ). رجوع به تتماج و سماق شود.

تتم. [ ت ُ ت ِ ] ( اِ ) رجوع به توتم شود.

تتم . [ ت ُ ت ِ ] (اِ) رجوع به توتم شود.


تتم . [ ت ُ ت ُ ] (اِ) بمعنی سماق است که در آش و طعام کنند. (برهان ). سماق . (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ترشاوه ای است که آن را ترشی نیز خوانند. بتازیش سماق گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). سماق که ثمر ترش مأکول است . (فرهنگ نظام ). بفتح اول و ضم ثانی [ تَتُم ] نیز همین معنی دارد و بضم اول و سکون ثانی [ تُتم ] هم بنظر آمده است . (برهان ). رجوع به تتماج و سماق شود.


فرهنگ عمید

= سماق

سماق#NAME?


گویش مازنی

/totom/ توتون

توتون



کلمات دیگر: