کلمه جو
صفحه اصلی

مختزن

لغت نامه دهخدا

مختزن. [ م ُ ت َ زِ ] ( ع ص ) کسی که نگاه می دارد سر را و پنهان می کند آن را. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || آن که اندوخته می کند مال را. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || آن که می گیرد نزدیکترین راه را. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اختزان شود.

مختزن. [ م ُ ت َ زَ ] ( ع ص ) نگاهداشته. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). نگاهداشته شده. ( ناظم الاطباء ). || جمع کرده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ذخیره شده و اندوخته شده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ماده قبل شود.

مختزن . [ م ُ ت َ زَ ] (ع ص ) نگاهداشته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نگاهداشته شده . (ناظم الاطباء). || جمع کرده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ذخیره شده و اندوخته شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.


مختزن . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) کسی که نگاه می دارد سر را و پنهان می کند آن را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آن که اندوخته می کند مال را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آن که می گیرد نزدیکترین راه را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختزان شود.


فرهنگ عمید

ذخیره شده، اندوخته شده.


کلمات دیگر: