کلمه جو
صفحه اصلی

شکم خوار

فرهنگ فارسی

۱ - بسیار خور پر خور . ۲ - گرسنه .

لغت نامه دهخدا

شکم خوار. [ ش ِک َ خوا / خا ] ( نف مرکب ) کنایه از گرسنه باشد. ( برهان ). گرسنه. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || بسیار خور و خورنده. پرخور. ( ناظم الاطباء ).شکم خواره. شکم بنده. کنایه از بسیارخوار است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). به معنی بسیار خور و خورنده آمده است و او را شکم خواره نیز گویند. ( برهان ) :
گرتو بدانستیی که فضل تو بر خر
چیست کجا ماندیی نژند و شکم خوار.
ناصرخسرو.
هر کجا چون زمین شکم خواریست
از زمین خورد او شکم واریست.
نظامی.
کیست این صوفی شکم خوار خسیس
تا بود با چون شهاشاهان جلیس.
مولوی.
گر گدایان طامعند و زشتخو
در شکم خواران تو صاحبدل مجو.
مولوی.
و رجوع به مترادفات کلمه شود.

فرهنگ عمید

پرخور، بسیارخوار، شکم بنده.


کلمات دیگر: