شیربان
فارسی به انگلیسی
لغت نامه دهخدا
شیربان. ( ص مرکب ) نگهبان شیر. ( ناظم الاطباء ). شیروان. آنکه نگاهبان شیر است. ( یادداشت مؤلف ) :
همی شد دوان شیربان چون نوند
به یک دست زنجیر و دیگر کمند.
چشم بر شیربان شیرآغال.
|| ( اِ مرکب ) در لغت ترکی به معنی گل سوسن گفته اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از فهرست مخزن الادویه ).
همی شد دوان شیربان چون نوند
به یک دست زنجیر و دیگر کمند.
فردوسی.
گاو چشم دلیر شوخ گشادچشم بر شیربان شیرآغال.
ازرقی ( از انجمن آرا ).
- شیربان باشی ؛ منصبی به زمان ناصرالدین شاه ، و دارنده آن نگاهبان چند شیر بود. ( یادداشت مؤلف ).|| ( اِ مرکب ) در لغت ترکی به معنی گل سوسن گفته اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از فهرست مخزن الادویه ).
فرهنگ عمید
نگهبان شیر.
پیشنهاد کاربران
شیروان
گشته شروان شیروان لابل شرفوان از قیاس
صورت بغداد و مصر از خیروان انگیخته.
خاقانی.
گشته شروان شیروان لابل شرفوان از قیاس
صورت بغداد و مصر از خیروان انگیخته.
خاقانی.
سیاهپوشان=شیربانان، یعنی جماعتی که شیر، ببر و جانوران درنده نگاه میدارند. ( برهان ) .
کلمات دیگر: