کلمه جو
صفحه اصلی

کماهی

فرهنگ فارسی

تیره از بهمئی از شعبه لیراوی از ایلهای کوه کیلویه فارس

لغت نامه دهخدا

کماهی. [ ک َ هی / ک َ هَِ ی َ ] ( ع ق مرکب ) رجوع به ترکیبهای کَما شود.

کماهی. [ ] ( اِخ ) تیره ای از بهمئی از شعبه لیراوی ، از ایلهای کوه کیلویه فارس. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 89 ).

کماهی . [ ] (اِخ ) تیره ای از بهمئی از شعبه ٔ لیراوی ، از ایلهای کوه کیلویه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).


کماهی . [ ک َ هی / ک َ هَِ ی َ ] (ع ق مرکب ) رجوع به ترکیبهای کَما شود.


فرهنگ عمید

همچنان که هست.

دانشنامه عمومی

همانگونه که هست و باید باشد


پیشنهاد کاربران

( ک َ ) یعنی آنطور که هست و آنطور که باید باشد؛ همچنان که هست فرهنگ لغات عمید

آن چه هست

چنانکه هست.
زکوشش به هرچیزخواهی رسید/به هرچیزخواهی کماهی رسید ( ملک الشعرای بهار )


کلمات دیگر: