( نوش آمیغ ) ( صفت ) آمیخته به شهد : (( همه به تنبل و بندست باز گشتن او شرنگ نوش آمیغ است و روی زر اندود . ) ) ( رودکی )
نوش امیغ
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( نوش آمیغ ) نوش آمیغ. ( ص مرکب ) آمیخته به شهد. ( فرهنگ فارسی معین ). به نوش آمیخته. ( یادداشت مؤلف ) :
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
شرنگ نوش آمیغ است و روی زراندود.
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
شرنگ نوش آمیغ است و روی زراندود.
رودکی.
فرهنگ عمید
( نوش آمیغ ) آمیخته به شهد و شیرینی.
کلمات دیگر: