مختلج
فارسی به انگلیسی
convulsive
[med.] thrilling
مترادف و متضاد
تکان دهنده، متشنج، شنج اور، مختلج
مختلج
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- کشنده بیرون کننده ۲ - آنکه چشم رگها یا اندامی از وی بجهد .
لغت نامه دهخدا
مختلج. [ م ُ ت َ ل ِ ] ( ع ص ) کشیده و بیرون کرده.( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). درکشنده وبیرون آورنده و برکشنده. ( ناظم الاطباء ). || چشم پرنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اختلاج شود. || متزلزل. || جهنده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
مختلج. [ م ُ ت َ ل َ ] ( ع ص ) کشیده و بیرون کرده.( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کشیده شده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به اختلاج شود. || رجل مختلج ؛ مرد که در نسب وی نزاع کنند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || وجه مختلج ؛روی کم گوشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
مختلج. [ م ُ ت َ ل َ ] ( ع ص ) کشیده و بیرون کرده.( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کشیده شده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به اختلاج شود. || رجل مختلج ؛ مرد که در نسب وی نزاع کنند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || وجه مختلج ؛روی کم گوشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
مختلج . [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ) کشیده و بیرون کرده .(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کشیده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به اختلاج شود. || رجل مختلج ؛ مرد که در نسب وی نزاع کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || وجه مختلج ؛روی کم گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مختلج . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) کشیده و بیرون کرده .(آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). درکشنده وبیرون آورنده و برکشنده . (ناظم الاطباء). || چشم پرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختلاج شود. || متزلزل . || جهنده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
فرهنگ عمید
بیرون کشیده.
کلمات دیگر: