نورسیده
فارسی به انگلیسی
newly arrived, [n.] new - born child
فرهنگ فارسی
۱- تازه رسیده تازه واردنو آمده جدیدالورودجمع: نورسیدگان:درمدرسه نظامیه از انفاس ایشان که بعضی نورسیدگان عالم معنی بودند... ۲- تازه نو.
لغت نامه دهخدا
نورسیده. [ ن َ / نُو رَ / رِ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب )تازه وارد. که به تازگی از سفر آمده است :
که جادوئی است اینجا کاردیده
ز کوهستان بابل نورسیده.
از فراش کهن بلات رسید
تا از این نورسیده خود چه رسد؟
پسر نورسیده شاید بود
که نودساله چون پدر گردد.
بالا چون سرو نورسیده بهاری
کوهی لرزان میان ساق و میان بر.
که سبز آمد آن نورسیده درخت.
وز سرو نورسیده و گل های کامکار.
زآن تازه ترنج نورسیده
نظاره ترنج کف بریده.
بدو گفت کای نورسیده شبان
چه آگاهی استت به روز وشبان ؟
چو رفتی به نخجیر با اردوان.
برفتی ز درگاه بااردوان.
عار است نورسیده برنا را.
از تنی اوفتاده تهمتنی.
تو برنائی و نورسیده به کار
چو خواهی که بر یابی از روزگار.
که جادوئی است اینجا کاردیده
ز کوهستان بابل نورسیده.
نظامی.
|| نو. تازه. ( ناظم الاطباء ) : از فراش کهن بلات رسید
تا از این نورسیده خود چه رسد؟
خاقانی.
|| نوزاد. مولود نو. مولودجدید. جدیدالولاده :پسر نورسیده شاید بود
که نودساله چون پدر گردد.
سعدی.
|| نوبالیده. نهال تازه سال : بالا چون سرو نورسیده بهاری
کوهی لرزان میان ساق و میان بر.
منجیک.
همه موبدان شاد گشتند سخت که سبز آمد آن نورسیده درخت.
فردوسی.
از ارغوان و یاسمن و خیری و سمن وز سرو نورسیده و گل های کامکار.
فرخی.
|| تازه روئیده. ( ناظم الاطباء ). نودمیده. نوشکفته. رجوع به نورسیده شود. || نورس. نوبر. نوباوه : زآن تازه ترنج نورسیده
نظاره ترنج کف بریده.
نظامی.
|| کم سال. تازه بالغ. تازه جوان. نوجوان که پخته و مجرب نیست : بدو گفت کای نورسیده شبان
چه آگاهی استت به روز وشبان ؟
فردوسی.
که ای کم خرد نورسیده جوان چو رفتی به نخجیر با اردوان.
فردوسی.
چو جنگ آمدی ، نورسیده جوان برفتی ز درگاه بااردوان.
فردوسی.
بر نارسیدن از چه و چون و چندعار است نورسیده برنا را.
ناصرخسرو.
عاجزش کرده نورسیده زنی از تنی اوفتاده تهمتنی.
نظامی.
- نورسیده به کار ؛ تازه کار. کم تجربه : تو برنائی و نورسیده به کار
چو خواهی که بر یابی از روزگار.
فردوسی.
- نورسیده شدن ؛ بالغ شدن : گفتند رسم ایشان است که هر کودکی که نورسیده شود تا آنگاه که زنی به زنی کند حاجت خویش بدین مرد روا کند. ( تاریخ بخارا ص 89 ).فرهنگ عمید
۱. تازه رسیده، تازه وارد.
۲. تازه، نو.
۳. (اسم، صفت فاعلی ) [مجاز] نوزاد.
۲. تازه، نو.
۳. (اسم، صفت فاعلی ) [مجاز] نوزاد.
پیشنهاد کاربران
قدم نورسیده مبارک:قدم کنایه از آمدن، نورسیده منظور نوزاد، اما کلمات بدنیا ، برای شما و باد یا باشد محذوف، لذا معنی جمله این است، بدنیا آمدن نوزاد برای شما مبارک و خجسته باشد.
نوآمد. [ ن َ / نُو م َ ] ( ن مف مرکب ) نوآمده. تازه وارد.
کلمات دیگر: