( بر آرنده ) بر آوزنده بنا کننده .
بر ارنده
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( برآرنده ) برآرنده. [ ب َ رَ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) برآورنده. بناکننده. آفریننده :
برآرنده ماه وکیوان و هور
نگارنده فرّ و دیهیم و زور.
برآرنده آتش و بادو خاک.
همو پروراننده ماه و مهر.
انجم افروز و انجمن پیوند.
نگارنده نقش این کارگاه.
برآرنده ماه وکیوان و هور
نگارنده فرّ و دیهیم و زور.
فردوسی.
چنین گفت کای برتر از جان پاک برآرنده آتش و بادو خاک.
فردوسی.
برآرنده گردگردان سپهرهمو پروراننده ماه و مهر.
عنصری.
ای برآرنده سپهر بلندانجم افروز و انجمن پیوند.
نظامی.
برآرنده سقف این بارگاه نگارنده نقش این کارگاه.
نظامی.
|| بیرون آورنده. || برکشنده. ترقی دهنده. برآورنده. رجوع به برآوریدن شود.کلمات دیگر: