( پیش آوریدن ) برخیز و فرا آی و قدح پر کن و پیش آر زان باده که تا بند شود زو شب تاری . ( فرخی ) ۲- بحضور آوردن بخدمت آوردن : سلاح آنچه یافته اند پیش باید آوردن . ۳- ایجاد کردن احداث کردن : چنین است کردار گردان سپهر گهی درد پیش آورد گاه مهر . ( فردوسی ) ۴- آغاز کردن شروع کردن : کنون رزم کاموس پیش آوریم ز دفتر بگفتار خویش آوریم . ( فردوسی ) ۵- از حد معمول جلوتر آوردن چیزی را : پیش آوردن شکم . ۶- حاصل آوردن نتیجه دادن : چه چیز است کان ننگ پیش آورد همان بد زگفتار خویش آورد. ( فردوسی ) ۷- نصیب ساختن بهره مند کردن : گهی راحت کند قسمت گهی رنج گهی افلاس پیش آرد گهی گنج . ( نظامی ) ۸- در نظر گرفتن توجه کردن به : ورت آرزوی لذت حسی بشتابد پیش آر زفرقان سخن آدم و حوا. ( ناصرخسرو ) یا پیش آوردن ( پاسخ جواب ... ) پاسخ دادن عرض جواب : چنین پاسخ آورد سودابه پیش که من راست گویم بگفتار خویش . ( فردوسی ) یا پیش آوردن جنگ ( کارزار رزم ) . مبادرت ورزیدن بجنگ شروع کردن رزم : طلیع. لشکر دمادم کنید تا لشکرگاه مخالفان اگر چنگ پیش آرد برنشینیم و کار پیش گیریم . یا پیش آوردن سخن ( گفتار ... ) . عرض کردن اظهار کردن عرضه داشتن : آنکه را کاین سخن شنید ازش باز پیش آر تا کند پژهش . ( رودکی ) یا پیش آوردن عذر ( پوزش ... ) . تمهید کردن عذر تقدیم معذرت : بدین کار پوزش چه پیش آورم ? که دلشان بگفتار خویش آورم . ( فردوسی )
پیش اوریدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( پیش آوریدن ) پیش آوریدن. [ وَ دَ ] ( مص مرکب ) پیش آوردن. برابر آوردن. نزدیک آوردن. به حضور آوردن :
یک آهوست خوان را که ناریش پیش
چو پیش آوریدی صد آهوش بیش.
شده تار و پود اندرو ناپدید.
نبایستی تو گفتاری شنیدن
چو بشنیدی به پیشم آوریدن.
یک آهوست خوان را که ناریش پیش
چو پیش آوریدی صد آهوش بیش.
ابوشکور.
یکی شاره سربند پیش آوریدشده تار و پود اندرو ناپدید.
فردوسی.
رجوع به پیش آوردن شود. || اظهار کردن : نبایستی تو گفتاری شنیدن
چو بشنیدی به پیشم آوریدن.
فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ).
کلمات دیگر: