کلمه جو
صفحه اصلی

بذه

لغت نامه دهخدا

بذه . [ ب َذْه ْ ] (اِ) دروغ و افسانه . (ناظم الاطباء).


بذه . [ ب ِ ذِ / ذْ / ب ُ ذَ / ذِ ] (اِ) درخت بی بار که تنها برای آتش افروختن است . (از ناظم الاطباء) (از اشتنگاس ). پده . بده . رجوع به بده شود.


بذة. [ ب ِ ذْ ذَ ] (ع اِ) بهره ای از هر چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نصیب ، لغتی در دال . (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به بدة شود.


( بذة ) بذة. [ ب ِ ذْ ذَ ] ( ع اِ ) بهره ای از هر چیز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). نصیب ، لغتی در دال. ( از ذیل اقرب الموارد ). و رجوع به بدة شود.
بذه. [ ب َذْه ْ ] ( اِ ) دروغ و افسانه. ( ناظم الاطباء ).

بذه. [ ب ِ ذِ / ذْ / ب ُ ذَ / ذِ ] ( اِ ) درخت بی بار که تنها برای آتش افروختن است. ( از ناظم الاطباء ) ( از اشتنگاس ). پده. بده. رجوع به بده شود.


کلمات دیگر: