بر زبان افکندن .
بر زبان گرفتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بر زبان گرفتن. [ ب َ زَ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) بر زبان افکندن. ( آنندراج ) :
دشمن ز کینه جویی من صرفه ای نبرد
چون شمع سوخت هرکه مرا بر زبان گرفت.
دشمن ز کینه جویی من صرفه ای نبرد
چون شمع سوخت هرکه مرا بر زبان گرفت.
سالک ( آنندراج ).
کلمات دیگر: