( بر آب آمدن ) کنایه از ظاهر شدن و فاش گردیدن .
بر اب امدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( بر آب آمدن ) بر آب آمدن. [ ب َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از ظاهر شدن و فاش گردیدن. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
چو فوج هندوان ره بیشتر یافت
خلیفه هم خلاف خصم دریافت
بر آب آمد همه کان آتش انگیز
بجوش آورد سیل آتش تیز.
چو فوج هندوان ره بیشتر یافت
خلیفه هم خلاف خصم دریافت
بر آب آمد همه کان آتش انگیز
بجوش آورد سیل آتش تیز.
امیرخسرو ( از انجمن آرا ).
کلمات دیگر: