کلمه جو
صفحه اصلی

پیریونس

فرهنگ فارسی

دهی از دهستان فرورق بخش حومه شهرستان خوی

لغت نامه دهخدا

پیریونس . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان فرورق بخش حومه ٔ شهرستان خوی . واقع در 6/5 هزارگزی باختر خوی در مسیر شوسه ٔ خوی به سیه چشمه . جلگه ، معتدل ، مالاریائی . دارای 444 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و پنبه و حبوبات ، کدو، زردآلو و توتون و کرچک . شغل اهالی زراعت . صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن شوسه است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


پیریونس . [ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گل تپه ٔ فیض اﷲبیگی بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 20هزارگزی شمال خاوری سقز و 5هزارگزی خاور آق تپه . کوهستانی ، سردسیر، دارای 170 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه . محصول آنجا غلات و لبنیات و توتون و تنباکو. شغل اهالی زراعت و گله داری . راه آن مالرو است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


پیریونس. [ ن ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان فرورق بخش حومه شهرستان خوی. واقع در 6/5 هزارگزی باختر خوی در مسیر شوسه خوی به سیه چشمه. جلگه ، معتدل ، مالاریائی. دارای 444 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و پنبه و حبوبات ، کدو، زردآلو و توتون و کرچک. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن شوسه است. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

پیریونس. [ن ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان گل تپه فیض اﷲبیگی بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 20هزارگزی شمال خاوری سقز و 5هزارگزی خاور آق تپه. کوهستانی ، سردسیر، دارای 170 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه. محصول آنجا غلات و لبنیات و توتون و تنباکو. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

دانشنامه عمومی

واژهٔ پیریونس ممکن است به یکی از موارد زیر اطلاق شود:
پیریونس انجیران؛ عارف و شاعر کرد اهل مریوان.
پیریونس سقز؛ روستایی از توابع شهرستان سقز.


کلمات دیگر: