کلمه جو
صفحه اصلی

پیش پا

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- جلو پا برابر پا : گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود? پیش پایی بچراغ تو ببینم چه شود? ( حافظ ) ۲- بخش مقدم پا قسمت قدامی پای : از سیاهی دل بتقصیرات خود بینا نشد مستی طاوس کم از غیب پیش پا نشد. ( صائب ) یا پیش پای کسی. لحظه ای پیش از آمدن او : حسن پیش پای شما رفت . یا پیش پای چپ سردادن ( نهادن ). ۱- هنگام دخول در مسجد و مکانهای مقدم باید اول پای راست را پیش گذاشت و اگر کسی پای چپ جلو نهد خطا وبی احترامی کرده . ۲- خوبی را ببدی تلافی کردن : مر جفاگر را چنینها می دهم پیش پای چپ چسان سر می نهم . ( مثنوی )
فرشی یا گلیمی که در دهلیز و برابر اطاق گسترانند

لغت نامه دهخدا

پیش پا. (نف مرکب ) که ازقبل پاید و پاس دارد. که از پیش پاید. پیش پاینده .


پیش پا. [ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جلوی پا. برابر پا. پیش پای :
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
پیش پائی بچراغ تو ببینم چه شود.

حافظ.


|| قسمت مقدم پا. قسمت قدامی پا. روی پا :
از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد
مستی طاوس کم از عیب پیش پا نشد.

صائب (از آنندراج ).


|| در تداول عوام ، پیش پای کسی ، لحظه ٔ قبل از آمدن او: پیش پای شما رفت ، اندک زمانی قبل از آمدن شما رفت .

پیش پا. (اِ مرکب ) فرش و گلیمی که در دهلیز و یا برابر در اطاق گسترانند.


پیش پا. [ ش ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جلوی پا. برابر پا. پیش پای :
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
پیش پائی بچراغ تو ببینم چه شود.
حافظ.
|| قسمت مقدم پا. قسمت قدامی پا. روی پا :
از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد
مستی طاوس کم از عیب پیش پا نشد.
صائب ( از آنندراج ).
|| در تداول عوام ، پیش پای کسی ، لحظه قبل از آمدن او: پیش پای شما رفت ، اندک زمانی قبل از آمدن شما رفت.

پیش پا. ( نف مرکب ) که ازقبل پاید و پاس دارد. که از پیش پاید. پیش پاینده.

پیش پا. ( اِ مرکب ) فرش و گلیمی که در دهلیز و یا برابر در اطاق گسترانند.

دانشنامه عمومی

پیش پا یا قدم بخشی از پا است که قسمت مقدم پا، قسمت قدامی پا، یا روی پا را در بر می گیرد.
کف پا
فتیش پا
این بخش از پا، همان «پا» نیز نامیده می شود. چنان که دهخدا می گوید: «پا. (اِ) رِجل. از اندامهای بدن و آن از بیخ ران تا سر پنجهٔ پای باشد شامل ران و زانو و ساق و قدم. پای؛ و گاه بمعنی قسمت زیرین پا آید که عرب قدم گوید و آن از اشتالنگ تا نوک ابهام است.»
استخوان های قاپ، پاشنه، میخی، تاسی، استخوان ناوسان، استخوان های کف پا و انگشتان پا تشکیل دهنده پا هستند.


کلمات دیگر: