بر زبان راندن بر زبان جاری ساختن .
بر زبان نهادن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بر زبان نهادن. [ ب َ زَ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) بر زبان راندن. بر زبان جاری ساختن. گفتن. ( آنندراج ) :
حرفی که از جفای تو دل بر زبان نهاد
جز دل دگر که گوش تواند بر آن نهاد.
حرفی که از جفای تو دل بر زبان نهاد
جز دل دگر که گوش تواند بر آن نهاد.
ثنایی ( آنندراج ).
کلمات دیگر: