خوشي , لذت , شوق , ميل , دلشاد کردن , لذت دادن , محظوظ کردن , طلسم , جادو , فريبندگي , دليري , افسون , زرق و برق , سرور , مسرت , حظ , شادي کردن , خوشحالي کردن , لذت بردن از
بهجه
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
شاد شدن . شادمان شدن .
لغت نامه دهخدا
بهجة. [ ب َ ج َ ](ع مص ) شاد شدن . (دهار). شادمان شدن . (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ). بهج . (ناظم الاطباء). و رجوع به بهجت و بهج شود. || خوب و نیکو گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) حسن و خوبی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): ... و انزل لکم من السماء ماء فانبتنا به حدائق ذات بهجة... (قرآن 60/27).
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی بَهْجَةٍ: طراوت و شادابی - خرّمی(ذات بهجة : آنچه دیدنش باعث خوشحالی شود)
ریشه کلمه:
بهج (۳ بار)
«بهجة» (بر وزن لهجه) به معنای زیبایی رنگ و حسن ظاهر است که بینندگان را غرق سرور می کند.
بهجت به معنی خوش منظر است که بیننده آن شاد میشود ، باغهای خرّم که سرور آور است با آن رویاندیم ، رویانید هر گیاه خوش منظر و سرور آور را. فعل بهج را از باب کرم یکرم خوش منظر شدن، گفتهاند (اقرب الموارد).
ریشه کلمه:
بهج (۳ بار)
«بهجة» (بر وزن لهجه) به معنای زیبایی رنگ و حسن ظاهر است که بینندگان را غرق سرور می کند.
بهجت به معنی خوش منظر است که بیننده آن شاد میشود ، باغهای خرّم که سرور آور است با آن رویاندیم ، رویانید هر گیاه خوش منظر و سرور آور را. فعل بهج را از باب کرم یکرم خوش منظر شدن، گفتهاند (اقرب الموارد).
wikialkb: بَهْجَة
کلمات دیگر: