برف .
دمیک
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دمیک. [ دَ ] ( اِ ) زمین و مرز و بوم. ( ناظم الاطباء ) ( از انجمن آرا ) ( از برهان ) ( آنندراج ). صورت دیرینه کلمه زمین.
دمیک. [ دَ ] ( ع اِ ) برف. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) شَهْرٌ دمیک ؛ ماه تمام. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). ماه تمام. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
دمیک. [ دَم ْ ی َ / دَ م َ ی َ ] ( اِخ ) نام قریه ای در نزدیکی غزنین که شهاب الدین غوری به زخم یکی از ملاحده در آنجا کشته شد. ( از برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از آنندراج ).
دمیک. [ دَ ] ( ع اِ ) برف. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) شَهْرٌ دمیک ؛ ماه تمام. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). ماه تمام. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
دمیک. [ دَم ْ ی َ / دَ م َ ی َ ] ( اِخ ) نام قریه ای در نزدیکی غزنین که شهاب الدین غوری به زخم یکی از ملاحده در آنجا کشته شد. ( از برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از آنندراج ).
دمیک . [ دَ ] (اِ) زمین و مرز و بوم . (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از برهان ) (آنندراج ). صورت دیرینه ٔ کلمه ٔ زمین .
دمیک . [ دَ ] (ع اِ) برف . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (ص ) شَهْرٌ دمیک ؛ ماه تمام . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ماه تمام . (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
دمیک . [ دَم ْ ی َ / دَ م َ ی َ ] (اِخ ) نام قریه ای در نزدیکی غزنین که شهاب الدین غوری به زخم یکی از ملاحده در آنجا کشته شد. (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ).
کلمات دیگر: