نام پشته ای از بنی اسد
محیاه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
محیاه. [ ] ( اِخ ) بنت امرة القیس بن عدی الکلابیة، از ازواج حضرت علی ( ع ). ( حبیب السیر چ تهران جزو چهارم از ج 1 ص 196 ).
محیاة. [ م َح ْ ] (ع ص ) محواة. پرمار. مارناک . محیات . (آنندراج ). ارض محیاة یا محواة؛ زمینی مارناک .
محیاة. [ م ُ ح َی ْ یا ] (ع ص ) اسم مفعول از تحیة. (از معجم البلدان ). سلام و درود و تحیة فرستاده شده .
محیاة. [م ُ ح َی ْ یا ] (اِخ ) نام پشته ای است از بنی اسد. || آبی است اهل نبهانیة را. (معجم البلدان ).
کلمات دیگر: