یا دندان فشاندن .
دندان افشاندن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دندان افشاندن. [ دَ اَ دَ ] ( مص مرکب ) دندان فشاندن. دندان افکندن. دندان ریختن :
تا زبان شکل است شمشیرش همه شیران رزم
بس که دندانها ز بیم آن زبان افشانده اند.
تا زبان شکل است شمشیرش همه شیران رزم
بس که دندانها ز بیم آن زبان افشانده اند.
خاقانی.
کلمات دیگر: