مقیم در جائی
محین
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
محین . [م ُ ] (ع ص ) مقیم در جائی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || مخرب و خراب کننده . (ناظم الاطباء). || هلاک کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
محین . [ م ُ ح َی ْ ی ِ ] (ع ص ) آنکه ناقه را در یک وقت دوشد. (از منتهی الارب ). کسی که ناقه را برای دوشیدن معین می کند. || هلاک کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
محین. [ م ُ ح َی ْ ی ِ ] ( ع ص ) آنکه ناقه را در یک وقت دوشد. ( از منتهی الارب ). کسی که ناقه را برای دوشیدن معین می کند. || هلاک کننده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ).
محین. [م ُ ] ( ع ص ) مقیم در جائی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || مخرب و خراب کننده. ( ناظم الاطباء ). || هلاک کننده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ).
محین. [م ُ ] ( ع ص ) مقیم در جائی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || مخرب و خراب کننده. ( ناظم الاطباء ). || هلاک کننده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ).
کلمات دیگر: