میل کردن بگشتن
محید
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
محید. [م َ ] ( ع اِ ) جای برگشت. جای برگردیدن. ( ناظم الاطباء ). || محیص. مهرب. مفر. مفیص. جای گریز. گریزگاه. || ملجاء. پناهگاه. ( ناظم الاطباء ). مناص. ملاذ. پناه. مفزع.
محید. [ م َ ] ( ع مص ) حَیْد. حیدان. حیود. حیدة. حیدودة. میل کردن. بگشتن. ( منتهی الارب ).
محید. [ م َ ] ( ع مص ) حَیْد. حیدان. حیود. حیدة. حیدودة. میل کردن. بگشتن. ( منتهی الارب ).
محید. [ م َ ] (ع مص ) حَیْد. حیدان . حیود. حیدة. حیدودة. میل کردن . بگشتن . (منتهی الارب ).
محید. [م َ ] (ع اِ) جای برگشت . جای برگردیدن . (ناظم الاطباء). || محیص . مهرب . مفر. مفیص . جای گریز. گریزگاه . || ملجاء. پناهگاه . (ناظم الاطباء). مناص . ملاذ. پناه . مفزع .
کلمات دیگر: