در بهار عجم و آرند : در [[ جهانگیری و رشیدی به بای موحده و واو مجهول و زای معجمه مکر و فریب
کنبوزه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کنبوزه. [ ] ( اِ ) بهار عجم و آنندراج آرند: «در جهانگیری و رشیدی به بای موحده و واو مجهول و زای معجمه مکرو فریب ...» :
طالب چو به معذرت بهم زد پوزه
ناچار ز بخل او گرفتم روزه
گل آمد و کنبوره چندی آورد
شهرستانی است پر گل و کنبوزه.
طالب چو به معذرت بهم زد پوزه
ناچار ز بخل او گرفتم روزه
گل آمد و کنبوره چندی آورد
شهرستانی است پر گل و کنبوزه.
حکیم شفایی ( از آنندراج و بهار عجم ).
کلمات دیگر: