کلمه جو
صفحه اصلی

قیقان

لغت نامه دهخدا

قیقان. [ ق ِ ] ( اِخ ) یکی از شهرهای بزرگ سند است. ( نزهةالقلوب مقاله سوم ص 259 ).از بلاد سند است نزدیک خراسان. ( از معجم البلدان ).

قیقان. ( اِخ ) تل قیقان در بیرون شهر حلب مشهور است. ( از معجم البلدان ).

قیقان. [ ] ( اِخ ) مواضعی است نزدیک طبرستان که در کتاب الفتوح از آنها نام برده اند. ( از معجم البلدان ).

قیقان. [ ق َ ] ( اِخ ) قلعه ای است در یمن از توابع صنعاء. ( از معجم البلدان ).

قیقان . (اِخ ) تل قیقان در بیرون شهر حلب مشهور است . (از معجم البلدان ).


قیقان . [ ] (اِخ ) مواضعی است نزدیک طبرستان که در کتاب الفتوح از آنها نام برده اند. (از معجم البلدان ).


قیقان . [ ق َ ] (اِخ ) قلعه ای است در یمن از توابع صنعاء. (از معجم البلدان ).


قیقان . [ ق ِ ] (اِخ ) یکی از شهرهای بزرگ سند است . (نزهةالقلوب مقاله ٔ سوم ص 259).از بلاد سند است نزدیک خراسان . (از معجم البلدان ).



کلمات دیگر: