کلمه جو
صفحه اصلی

مخاتنه

لغت نامه دهخدا

( مخاتنة ) مخاتنة. [ م ُ ت َ ن َ ] ( ع مص ) دامادی کردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). دامادی کردن با کسی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). خاتنه مخاتنة؛ دامادی کرد با وی. ( ناظم الاطباء ).

مخاتنة. [ م ُ ت َ ن َ ] (ع مص ) دامادی کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). دامادی کردن با کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خاتنه مخاتنة؛ دامادی کرد با وی . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: