کلمه جو
صفحه اصلی

زنان تروا

دانشنامه عمومی

زنان تروا نمایشنامه ای از ژان پل سارتر، نویسندهٔ اهل فرانسه است که در ایران با ترجمهٔ قاسم صنعوی منتشر شد.
با ترجمهٔ قاسم صنعوی، دو نمایش نامه از ژان پل سارتر منتشر شد
دو نمایش نامه از ژان پل سارتر منتشر شد
نمایشنامه و فیلمنامه
سارتر برای بیان پاره ای حرف ها و دغدغه های خود به اقتباس از یک نمایش نامهٔ کهن یونانی به نام «زنان تروا» روی آورد و آن را با عناصر و مفاهیم دوران خود درهم آمیخت. در متون تاریخی و ادبی یونان ماجرای ربوده شدن هلن، همسر منلاس، که بهانه ای برای انهدام شهر تروا می شود، داستانی کهن و شناخته شده است؛ ولی وقتی ژان پل سارتر به روزآمدسازی این ماجرا می پردازد و در خلال کلمه هایی که بر زبان شخصیت های تراژدی اوری پید می گذارد، از جنگ های استعماری سخن می گوید و از جنگ ویتنام به عنوان جنگی کثیف یاد می کند، سخنش معنایی دیگر می یابد.

دانشنامه آزاد فارسی

زنان تروآ. زنان تِروآ (Troades)
سوگ نمایشی نوشتۀ اوریپیدس، به زبان یونانی، نوشته شده در ۴۱۵پ م. زنان تروا سومین تراژدی از سه گانه ای است که اوریپیدس دربارۀ جنگ تروا نوشت. از دو تراژدی دیگر جز قطعاتی باقی نمانده است. مردان تروایی همه از دم تیغ گذرانده شده اند و زنان باقی مانده در اردوگاه مهاجمان در هیئت دو گروه هم سرایان نوحه سر می دهند و بر مسبب این نبرد، همسر منلاس، لعنت می فرستند. هکابه، زن شاه به قتل رسیدۀ تروا، در مرکز حوادث قرار دارد. رقص های سوگوارانۀ زنان و ناله های تمامی ناپذیرشان ادامه دارد. آندروماخه به هکابه خبر می دهد که پولوکسنه، دختر شهبانو، را بر گور آیسخولوس قهرمان قربان کرده اند. صحنۀ دفاع هلنه از خود دربرابر هکابه از تکان دهنده ترین صحنه های این نمایش نامه است. عشق بر منلاس چیره می شود و او، به رغم آن که دربرابر استدلال های مادرش متقاعد می شود، هلنه را تبرئه می کند و سوار بر کشتی با او می گریزد. در صحنۀ پایانی نیز گریه های هکابه را بر سر نعش نوه اش، هکتور، می بینیم. زنان تروآ فاقد هرگونه عنصر خاص نمایشی به معنای دقیق کلمه است، اما این ضعف اوریپیدس نیست. اثری دیگر نیز به همین نام، منسوب به سنکا، در دست است. این نمایش نامه از اثر اوریپیدس متأثر است و صحنه های تازه ای نیز بدان افزوده شده است. این اثر نیز در نوع خود شاهکاری است. اهداف فلسفی آن آشکارا بر نمایش سنگینی می کند، اما پرسش های فلسفی آن را بی روح نکرده است. در قرن ۲۰ نیز فرانتس ورفل نمایش نامه ای به همین نام و با همین موضوع به زبان آلمانی نوشت.


کلمات دیگر: