کلمه جو
صفحه اصلی

نزقه

لغت نامه دهخدا

( نزقة ) نزقة. [ ن َ ق َ ] ( ع اِ ) یکی نَزْق. رجوع به نَزْق شود. || آغاز جهاندن اسب و پایان آن را عَقْب گویند. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

نزقة. [ ن َ زِ ق َ] ( ع ص ) تأنیث نَزِق. ( از اقرب الموارد ). رجوع به نَزِق شود. || ناقة نزقة؛ صعبةالانقیاد. ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). نِزاق. ( المنجد ). سرکش.

نزقة. [ ن َ زِ ق َ] (ع ص ) تأنیث نَزِق . (از اقرب الموارد). رجوع به نَزِق شود. || ناقة نزقة؛ صعبةالانقیاد. (اقرب الموارد) (از المنجد). نِزاق . (المنجد). سرکش .


نزقة. [ ن َ ق َ ] (ع اِ) یکی نَزْق . رجوع به نَزْق شود. || آغاز جهاندن اسب و پایان آن را عَقْب گویند. (از اقرب الموارد) (از المنجد).



کلمات دیگر: