کلمه جو
صفحه اصلی

نزوح

لغت نامه دهخدا

نزوح. [ ن َ] ( ع ص ) دور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بعید. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). نازح. نزیح. ( از المنجد ). || چاه همه ٔآب برکشیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بئر نزوح ؛ چاهی که همه آب آن را کشیده باشند. ( ناظم الاطباء ). نازح. ( از اقرب الموارد ). || چاه کم آب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). چاهی که آب آن بسیار کم شده یا تمام شده باشد. نازح. ( از اقرب الموارد ) ( المنجد ). ج ، نُزُح.

نزوح. [ ن ُ ] ( ع مص ) نَزْح. رجوع به نَزْح شود.

نزوح . [ ن َ] (ع ص ) دور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بعید. (اقرب الموارد) (المنجد). نازح . نزیح . (از المنجد). || چاه همه ٔآب برکشیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بئر نزوح ؛ چاهی که همه ٔ آب آن را کشیده باشند. (ناظم الاطباء). نازح . (از اقرب الموارد). || چاه کم آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چاهی که آب آن بسیار کم شده یا تمام شده باشد. نازح . (از اقرب الموارد) (المنجد). ج ، نُزُح .


نزوح . [ ن ُ ] (ع مص ) نَزْح . رجوع به نَزْح شود.



کلمات دیگر: