متواریه. [ م ُ ت َ ی َ / م ُ ی َ ] ( ع ص ) متواریة. مؤنث متواری. ج ، متواریات. پنهان :
بعد نه سال آمد آنهم عاریه
گشت پیدا باز شد متواریه.
آن پی روح خوش متواریه است.
بعد نه سال آمد آنهم عاریه
گشت پیدا باز شد متواریه.
مولوی.
بر جمادات آن اثرها عاریه است آن پی روح خوش متواریه است.
مولوی.
و رجوع به متواری ( معنی اول )شود.