علف نيزار , علف بوريا , علف شبيه ني , سرازيري , سربالا يي , نشيب , خميدگي , خم , خم شده , منحني
نزعه
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نزعة. [ ن َ ع َ ] (ع اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گیاهی است که گل و میوه ندارد و شتر چون گیاه دیگری نیابد آن را بخورد. (از اقرب الموارد). نَزَعَة. (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به نَزَعَة و نیز رجوع به معجم متن اللغة شود.
نزعة. [ ن َ زَ ع َ ] ( ع ص ، اِ ) رُماة. ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ). ج ِ نازع ، به معنی رامی. ( از معجم متن اللغة ). رجوع به نازع شود. || ( اِ ) محل موی رفتگی از پیشانی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نَزَعتان تثنیه آن است. ( از منتهی الارب ). رجوع به نَزَع شود.ج ، نَزَعات. || گیاهی است. ( منتهی الارب ).نَزْعة. رجوع به نَزْعة شود. || راه در کوه. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
- امثال :
صار الامر الی النزعة ؛ یعنی مردم ذی وقار و بردبار در اصلاح و نیکویی آن پرداختند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از معجم متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ).
عادَ السهم الی النزعة ؛ یعنی حق به مرکز قرار گرفت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )؛ حق به اهلش بازگشت. ( از اقرب الموارد ).
نزعة. [ ن َ زَ ع َ ] (ع ص ، اِ) رُماة. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). ج ِ نازع ، به معنی رامی . (از معجم متن اللغة). رجوع به نازع شود. || (اِ) محل موی رفتگی از پیشانی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نَزَعتان تثنیه ٔ آن است . (از منتهی الارب ). رجوع به نَزَع شود.ج ، نَزَعات . || گیاهی است . (منتهی الارب ).نَزْعة. رجوع به نَزْعة شود. || راه در کوه . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
- امثال :
صار الامر الی النزعة ؛ یعنی مردم ذی وقار و بردبار در اصلاح و نیکویی آن پرداختند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد).
عادَ السهم الی النزعة ؛ یعنی حق به مرکز قرار گرفت . (منتهی الارب ) (آنندراج )؛ حق به اهلش بازگشت . (از اقرب الموارد).