کومش . مقنی . کاریز کن
کموش
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کموش. [ ک َ] ( ع ص ) شاة کموش ؛ گوسپند کوتاه سرپستان یا خردپستان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
کموش. [ ک ُ ] ( ص ، اِ ) کومش. مقنی. کاریزکن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به کومش شود.
کموش. [ ] ( اِخ ) ( قهر و غلبه کننده ) یکی از خدایان موآبیان است که قوم کموش بر آن مسمی بودند.( از قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به همین مأخذ شود.
کموش. [ ک ُ ] ( ص ، اِ ) کومش. مقنی. کاریزکن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به کومش شود.
کموش. [ ] ( اِخ ) ( قهر و غلبه کننده ) یکی از خدایان موآبیان است که قوم کموش بر آن مسمی بودند.( از قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به همین مأخذ شود.
کموش . [ ] (اِخ ) (قهر و غلبه کننده ) یکی از خدایان موآبیان است که قوم کموش بر آن مسمی بودند.(از قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به همین مأخذ شود.
کموش . [ ک َ] (ع ص ) شاة کموش ؛ گوسپند کوتاه سرپستان یا خردپستان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کموش . [ ک ُ ] (ص ، اِ) کومش . مقنی . کاریزکن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کومش شود.
پیشنهاد کاربران
در کودکی من، سالهای بیست، یک بازی داشتیم که یکی ترکه ای در دست میگرفت چشمانش را میبست و این نغمه را سر میداد؛ <کورم، کموشم، هر کیه بگیرم، میکشم>بر دیگر بچه ها میتاخت بازی را بیش ازین که دیگران هم به او حمله میکردند یاد نمی اورم ولی برا مفهوم کموش پندارم
کموش کسیست که قربانیش را برنمیگزیند
کموش چشمبسته زور میورزد
کموش هرکس را که در دسترسش یا تیررسش باشد میزند
به این ترتیب این ناچیز این واژه را معادل Amokl�ufer آلمانی ( انگلیسیRunning amok ) پیش نهاد
البته پس از آنکه متن آن نغمه کودکی از گوشه کنار کشور تایید بایسته را گرفته باشد
چون میتوان برای کژلفظی واژه هم توجیهاتی آورد
کموش کسیست که قربانیش را برنمیگزیند
کموش چشمبسته زور میورزد
کموش هرکس را که در دسترسش یا تیررسش باشد میزند
به این ترتیب این ناچیز این واژه را معادل Amokl�ufer آلمانی ( انگلیسیRunning amok ) پیش نهاد
البته پس از آنکه متن آن نغمه کودکی از گوشه کنار کشور تایید بایسته را گرفته باشد
چون میتوان برای کژلفظی واژه هم توجیهاتی آورد
کلمات دیگر: