بصورت دام در آمدن
دام گشتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دام گشتن. [ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) بصورت دام درآمدن. صورت تله و دام بخود گرفتن. شکل دام یافتن. || آلت گرفتاری و وسیله گرفتار آمدن شدن. تله شدن. وسیله گرفتاری گردیدن :
کنون نام چوبینه بهرام گشت
همان تخت سیمین ترا دام گشت.
اسب و ستامست و ضیاع و غلام.
کنون نام چوبینه بهرام گشت
همان تخت سیمین ترا دام گشت.
فردوسی.
دام تو گشته ست جهان و چنه اسب و ستامست و ضیاع و غلام.
ناصرخسرو.
|| کنایه از بازی دادن و دام گستردن. || خلاصی از دام. ( برهان ). ( اما ظاهراً این معنی بر اساس نیست ).کلمات دیگر: