کلمه جو
صفحه اصلی

راونده

لغت نامه دهخدا

راونده. [ وَ دَ ] ( اِخ ) راوندیة. همان فرقه راوندیة است منسوب به عبداﷲ راوندی که درحبیب السیر راونده آمده است. رجوع به راوندیة در همین لغت نامه و حبیب السیر چ سنگی تهران ج 1 ص 272 شود.

راونده. [ وَ دَ ] ( اِخ ) عبداﷲ معروف براوندی رئیس فرقه ٔراوندیه. ( از حبیب السیر چ سنگی تهران ص 272 ). رجوع به راوندیه و راوندی ( عبداﷲ ) در همین لغت نامه شود.

راونده . [ وَ دَ ] (اِخ ) راوندیة. همان فرقه ٔ راوندیة است منسوب به عبداﷲ راوندی که درحبیب السیر راونده آمده است . رجوع به راوندیة در همین لغت نامه و حبیب السیر چ سنگی تهران ج 1 ص 272 شود.


راونده . [ وَ دَ ] (اِخ ) عبداﷲ معروف براوندی رئیس فرقه ٔراوندیه . (از حبیب السیر چ سنگی تهران ص 272). رجوع به راوندیه و راوندی (عبداﷲ) در همین لغت نامه شود.



کلمات دیگر: