رای گزیدن . اراده کردن
رای گزیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رای گزیدن. [ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) رأی گزیدن. اراده کردن. انتخاب عقیده و نظر کردن. ترجیح دادن :
که ما را سوی پارس باید کشید
نباید بدین هیچ رایی گزید.
که ما را سوی پارس باید کشید
نباید بدین هیچ رایی گزید.
فردوسی.
کلمات دیگر: