راهسنج. [ س َ ] ( نف مرکب ) سنجنده راه. که راه سنجد.که سنجش راه کند. کسی که نیک و بد راه را خوب دریابد و سلوک کند و بی محابا برود. ( از بهار عجم ) ( از ارمغان آصفی ) ( از آنندراج ). || گام سنج. قدم شمار. ( یادداشت مؤلف ). || بمجاز، بمعنی مطلق راهرو. ( بهار عجم ) ( از ارمغان آصفی ) :
چنان دید در قاصد راه سنج
که از جوش دل مغزش آمد برنج.
بدارا سپرد آن گرانمایه گنج.
چنان دید در قاصد راه سنج
که از جوش دل مغزش آمد برنج.
نظامی ( از بهار عجم ).
چو آمد فرستاده راه سنج بدارا سپرد آن گرانمایه گنج.
نظامی ( از بهار عجم ).
|| مسافر. || سیاح. ( ناظم الاطباء ).