کلمه جو
صفحه اصلی

حبینی

لغت نامه دهخدا

حبینی. [ ح ُب ْ بی نی ] ( ص نسبی ) منسوب به سکه حبین. رجوع به حبین شود.

حبینی. [ ح ُب ْ بی نی ] ( اِخ ) ابومنصور عبداﷲبن الحسن بن ابی الحسن الحبینی المروزی. از ابواحمدعبدالرحمان احمدبن محمدبن اسحاق الشیرنخشیری [ البشر نخشری ]. ( سمعانی ). و جز وی روایت دارد. و ابوالقاسم هبةاﷲبن عبدالوارث شیرازی [ السواری ]. ( سمعانی ). حافظ از وی روایت کند. ( معجم البلدان ) ( سمعانی ).

حبینی . [ ح ُب ْ بی نی ] (اِخ ) ابومنصور عبداﷲبن الحسن بن ابی الحسن الحبینی المروزی . از ابواحمدعبدالرحمان احمدبن محمدبن اسحاق الشیرنخشیری [ البشر نخشری ]. ( سمعانی ). و جز وی روایت دارد. و ابوالقاسم هبةاﷲبن عبدالوارث شیرازی [ السواری ]. (سمعانی ). حافظ از وی روایت کند. (معجم البلدان ) (سمعانی ).


حبینی . [ ح ُب ْ بی نی ] (ص نسبی ) منسوب به سکه ٔ حبین . رجوع به حبین شود.



کلمات دیگر: