کلمه جو
صفحه اصلی

راهی کردن

فارسی به انگلیسی

dismiss, dispatch, send, to prepare(one) for proceeding(on his journey)

to prepare(one) for proceeding(on his journey)


dismiss, dispatch, send


فرهنگ فارسی

( مصدر ) روانه کردن عازم کردن .
روانه ساختن . عازم کردن. گسیل داشتن .

لغت نامه دهخدا

راهی کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) روانه ساختن. عازم کردن. گسیل داشتن. فرستادن. به رفتن داشتن.
- راهی کردن کسی را ؛ روانه ساختن وی. ( یادداشت مؤلف ).


کلمات دیگر: