حالت و کیفیت صاحب نظر .
صاحب نظری
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
صاحب نظری. [ ح ِ ن َ ظَ ] ( حامص مرکب ) صفت صاحب نظر. رجوع به صاحب نظر شود :
گفتم که کنم توبه ز صاحب نظری
باشد که بلای عشق گردد سپری.
سر خود گیر که صاحب نظری کار تو نیست.
با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود.
گفتم که کنم توبه ز صاحب نظری
باشد که بلای عشق گردد سپری.
سعدی.
سعدیا گر نتوانی که کم خود گیری سر خود گیر که صاحب نظری کار تو نیست.
سعدی.
منظور خردمند من آن ماه که او رابا حسن ادب شیوه صاحب نظری بود.
حافظ.
کلمات دیگر: