( شاد آمدن ) خوش آمدن
شاد امدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( شادآمدن ) شادآمدن. [ م َ دَ ] ( مص مرکب ) خوش آمدن. ( فهرست ولف ) :
دو بیجاده بگشاد و آواز داد
که شاد آمدی ای جوانمرد راد.
خرد را چو شایسته داد آمدی.
دو بیجاده بگشاد و آواز داد
که شاد آمدی ای جوانمرد راد.
فردوسی.
ورا گفت کای گیو شاد آمدی خرد را چو شایسته داد آمدی.
فردوسی.
پیشنهاد کاربران
شاد آمدن: خیر مقدم.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۵۶ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۵۶ ) .
کلمات دیگر: