کلمه جو
صفحه اصلی

شاجب

لغت نامه دهخدا

شاجب. [ ج ِ ] ( ع ص ) اندوهگین. || هلاک شونده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) : در بقای او عوض از هر شاجب و خلف از هر غازب و عازب است. ( ترجمه تاریخ یمینی چ سنگی ص 460 ). || مرد زیاد فسوس کننده و پرگوی. ( منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ). || کلاغ سخت آواز. ( مهذب الاسماء ). زاغ سخت بانگ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

شاجب. [ ج ِ ] ( اِخ ) وادیی است به عرمة، و شاحب نیز روایت شده است. ( معجم البلدان ).

شاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) وادیی است به عرمة، و شاحب نیز روایت شده است . (معجم البلدان ).


شاجب . [ ج ِ ] (ع ص ) اندوهگین . || هلاک شونده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : در بقای او عوض از هر شاجب و خلف از هر غازب و عازب است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ سنگی ص 460). || مرد زیاد فسوس کننده و پرگوی . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). || کلاغ سخت آواز. (مهذب الاسماء). زاغ سخت بانگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: