شادکام شدن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
خوشحال و کامروا شدن فیریدن
لغت نامه دهخدا
شادکام شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) فَرَه. ( ترجمان القرآن ) ( دهار ). خوشحال و کامروا شدن. فیریدن. مَرَح :
چو آمد بدو داد پیغام سام
ازو زال بشنید و شد شادکام.
دو کشور شود زین سخن شادکام.
بچاره دو چشم خرد را بدوخت
نخستین که داماد کردت بنام
بخیره شدی زین سخن شاد کام.
چو آمد بدو داد پیغام سام
ازو زال بشنید و شد شادکام.
فردوسی.
مگر با درود و سلام و پیام دو کشور شود زین سخن شادکام.
فردوسی.
همی مرترا بند و تنبل فروخت بچاره دو چشم خرد را بدوخت
نخستین که داماد کردت بنام
بخیره شدی زین سخن شاد کام.
فردوسی.
و خواچه بزرگ از این چه خداوند فرموده و این نواخت تازه که ارزانی داشت سخت تازه شد و شادکام و بنده را بشراب بازگرفت. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 165 ).کلمات دیگر: