کلمه جو
صفحه اصلی

شاخوره

لغت نامه دهخدا

شاخوره. [ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) ( از شاه کوره ). شاخور. تنور. کوره. ( ناظم الاطباء ). داش خشت. کوره آجر و سفال پزی. ( شعوری ).

شاخوره. [ رَ / رِ ] ( اِخ ) دیهی از دهستان نهر یوسف واقع در بخش مرکزی شهرستان خرمشهر، در 8 هزارگزی شمال باختری خرمشهر و یکهزارگزی جنوب راه اتومبیل رو خرمشهر به مرز عراق.دشت و گرمسیر و مرطوب و مالاریاخیز است. جمعیت آن 400تن. آب آن از شطالعرب ، محصول آن خرما، شغل مردم آن پرورش نخل و حصیربافی است. راه آن در تابستان قابل عبور برای اتومبیل میباشد. هنگام بارندگی با قایق از روی شطالعرب به خرمشهر رفت و آمد میشود، ساکنان آن از طایفه فرهانی اند. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

شاخوره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) (از شاه کوره ). شاخور. تنور. کوره . (ناظم الاطباء). داش خشت . کوره ٔ آجر و سفال پزی . (شعوری ).


شاخوره . [ رَ / رِ ] (اِخ ) دیهی از دهستان نهر یوسف واقع در بخش مرکزی شهرستان خرمشهر، در 8 هزارگزی شمال باختری خرمشهر و یکهزارگزی جنوب راه اتومبیل رو خرمشهر به مرز عراق .دشت و گرمسیر و مرطوب و مالاریاخیز است . جمعیت آن 400تن . آب آن از شطالعرب ، محصول آن خرما، شغل مردم آن پرورش نخل و حصیربافی است . راه آن در تابستان قابل عبور برای اتومبیل میباشد. هنگام بارندگی با قایق از روی شطالعرب به خرمشهر رفت و آمد میشود، ساکنان آن از طایفه ٔ فرهانی اند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


دانشنامه عمومی

شاخوره نام روستایی است در بحرین.
وب گاه استان شمالی درباره شاخوره
نام این روستا از شاه آخور فارسی گرفته شده به معنی آخور شاه. مردم آن نیز در اصل از ایرانی تباران (موالی اهل بیت) بوده اند.
تبار شیخ آل عصفور از علمای امامیه فقیه و حدیث دان به روستای شاخوره می رسید.

پیشنهاد کاربران

شاخوره به چم شاه کوره است
توتیاگران خاک از معدن می اورند و در شاخوره می نهند
نزهه القلوب مستوفی قزوینی ۲۰۵ ذکر معادن



کلمات دیگر: