تهدید کردن ترسانیدن
شاخشانه رفتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شاخشانه رفتن. [ ن َ / ن ِ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) تهدید کردن. ترسانیدن. خودنمائی کردن :
گهی رفتن به تکلیف بهانه
بشمشاد از رعونت شاخشانه.
بر گاو سپهرشاخشانه.
که شاخشانه رود آهوان صحرارا.
گهی رفتن به تکلیف بهانه
بشمشاد از رعونت شاخشانه.
محمدسعید اشرف ( از آنندراج ).
آهم رود از سر بهانه بر گاو سپهرشاخشانه.
محمدسعید اشرف ( از آنندراج ).
هلاک طره مشکین آن سیه چشمم که شاخشانه رود آهوان صحرارا.
میرزا عبدالغنی قبول ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: